چند و چونلغتنامه دهخداچند و چون . [ چ َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کم و کیف .- بی چند و چون ؛ بی گفتگو.- گذشته از چند و چون ؛ مافوق کم و کیف :ز هر چیز گنجی به پیش اندرون شمارش گذر
فخرالدینلغتنامه دهخدافخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) اسعد گرگانی . از داستانسرایان بزرگ ایران است . کاملترین صورتی که از نام او داریم همانست که در لباب الالباب ثبت شده است . عوفی
چونیلغتنامه دهخداچونی . (حامص ) چگونگی . (ناظم الاطباء). مقابل چندی و کمیت . (فرهنگ فارسی معین ). کیفیت . (یادداشت مؤلف ) : دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی
کماًلغتنامه دهخداکماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و
روحلغتنامه دهخداروح . (ع اِ) جان . ج ، اَرْواح . مؤنث نیز می باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جان . (غیاث ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ) (دهار). نفس . (منتهی الارب ). آنچه
مغاکلغتنامه دهخدامغاک . [ م َ ] (اِ) گو باشد در زمین و لان نیز گویند. (فرهنگ اسدی ). از «مَغ» + «اک » (پسوند)... در اوراق مانوی (پارتی )، «مگ دگ » (سوراخ ، غار) = «مغادگ » . در