چولستانلغتنامه دهخداچولستان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) مرکب از چول ترکی بمعنی بیابان و «ستان » فارسی پسوند مکان ، در ترکی دشت بی آب را گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تیره گشتنلغتنامه دهخداتیره گشتن . [ رَ/ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تیره شدن . تیره گردیدن . سیاه و ظلمانی گشتن شب . تیره و تاریک گشتن : سپه بازگردید چون تیره گشت که چشم سواران همی خیره
ملازملغتنامه دهخداملازم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) دست در گردن اندازنده با هم . (منتهی الارب ). دست در گردن هم اندازنده و معانقه کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همیشه باشند
کزلغتنامه دهخداکز. [ ک َ/ ک ِ ] (حرف ربط + حرف اضافه ٔ) (از: ک ، مخفف که ، + ز، مخفف از. که از باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به معنی که از. (ناظم الاطباء) : جعد