چوللغتنامه دهخداچول . (اِ) آلت تناسل باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). آلت تناسل مرد. نره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آلت تذکیر بخصوص از بچه ها. (یادداشت مؤلف ) : صد بار بگفتم که کچول تو خوشست یک بار تو هم بگو که چول تو خوشست .<br
چوللغتنامه دهخداچول . (اِ) در تداول عوام ، بورشده . کسی که در بازی نوبتش گذشته است . (فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمالزاده ).
چوللغتنامه دهخداچول . (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 75 تن سکنه دارد. از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
چوللغتنامه دهخداچول . (ترکی ، اِ) چل ، بمعنی صحرا. (یادداشت مؤلف ). بیابان . (جهانگیری ). جای خالی از آدم را گویند. (برهان ). بیابان ریگ زار و جائی که آدمی در او نباشد و کم عبور کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بیابان . صحرای خالی از بشر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بیابان . جائی که آدم
چوللغتنامه دهخداچول . [ چ َ / چُو ] (ص ) خمیده . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (اوبهی ). خم و خمیده . (برهان ). خمیده و کج . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). خمیده وکج که چوله هم گویند. (یادداشت مؤلف ) :</
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ویل ویللغتنامه دهخداویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
چولابلغتنامه دهخداچولاب . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کوچصهفان شهرستان رشت . 700 تن سکنه دارد. از نهر توشاجوب از سفیدرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج ، ابریشم و غلات است . زیارتگاهی بنام امامزاده سیدقاسم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
چولانکلغتنامه دهخداچولانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 187 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چول باللغتنامه دهخداچول بال . (اِخ ) از قرای ناحیه ٔ رستم از نواحی فارس . (جغرافیای مفصل غرب ایران ص 289).
چول ریزلغتنامه دهخداچول ریز. (اِخ ) از قرای ناحیه رستم ازنواحی فارس است . (جغرافیای مفصل غرب ایران ص 289).
چول قشلاقیلغتنامه دهخداچول قشلاقی .[ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. 367 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود.محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چول مولولغتنامه دهخداچول مولو. (اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سنقر. 400 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات و رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات ، لبنیات ، توتون و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
خرچوللغتنامه دهخداخرچول .[ خ َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده است بفارس : قریه ای است سه فرسنگی کمتر مشرق شیراز. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
چاهچوللغتنامه دهخداچاهچول . (اِخ ) دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد که در 25 هزارگزی شمال خاوری بجستان و 12 هزارگزی شمال شوسه گناباد به فردوس واقع شده . دامنه ، خشک و گرمسیر است و 4