لغتنامه دهخدا
چوشیدن . [ دَ ] (مص ) مکیدن . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). مکیدن و امتصاص نمودن . (ناظم الاطباء). در سنسکریت چوش بمعنی مکیدنست که در اردو چوسنا شده است . (فرهنگ نظام ). مزیدن . میکیدن . چنانکه حجام شاخ را. (یادداشت مؤلف ). در افغا