چوریلغتنامه دهخداچوری . (اِ) بازوبند و دست بند. (ناظم الاطباء). || چوری فروش . آنکه چوری فروشد. دست بندفروش . کسی که دست بند و زینت های زنانه دیگر فروشد. || جوجه ٔ کوچک مرغ . (ف
چوریلغتنامه دهخداچوری . (اِخ ) از دهات آمل از آبادیهای مازندران و استرآباد. (مازندران و استرآباد تألیف رابینو بخش انگلیسی ص 113). در ترجمه ٔ فارسی «چاوری » آمده است ، و درست نم
چوریلغتنامه دهخداچوری . [ چ َ ] (اِ) اصل این کلمه هندی است و آن آلتی است که از مویهای دراز گاو تبت و جز آن برای دور کردن مگس سازند. (ناظم الاطباء)، مگس پران .
چوریواژهنامه آزادجوجه النگو جوجه مرغ (رک. فرهنگ دهخدا). (اصفهانی) جوجۀ مرغ (رک دهخدا). بیشتر به مزاح، و به ندرت برای تحقیر شخص نیز به کار می رود.
چوریدنلغتنامه دهخداچوریدن . [ دَ ] (مص ) در تداول مردم خراسان به معنی غارت کردن و چپاول کردن و چپو کردن است .
چریدنگویش اصفهانی تکیه ای: bečeri طاری: čerây(mun) طامه ای: čerâɂan طرقی: čarâymun کشه ای: čarâymun نطنزی: čerâɂan
چریدگویش اصفهانی تکیه ای: bečerâ طاری: bečerâ طامه ای: bočerâ طرقی: beččarâ کشه ای: beččarâ نطنزی: baččerâ
چوریدنلغتنامه دهخداچوریدن . [ دَ ] (مص ) در تداول مردم خراسان به معنی غارت کردن و چپاول کردن و چپو کردن است .
مگس رانلغتنامه دهخدامگس ران . [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه مگسها را دورکند. مگس راننده . || (اِ مرکب ) به هندی مورچهل و چونری گویند که از پرهای دم طاوس و موی دم گاو کوهی سازند. (غیا
غژغاولغتنامه دهخداغژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی اب
گاندیلغتنامه دهخداگاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هن