چورپورلغتنامه دهخداچورپور. (اِ) به معنی چور است . (جهانگیری ). بمعنی چور باشد که تذرو است و او را خروس صحرائی گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چور شود.
چورچوریلغتنامه دهخداچورچوری . (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان . 181 تن سکنه دارد. محصول عمده اش غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پورپورالغتنامه دهخداپورپورا. [ پ ُ پ ُ ] (اِخ ) (نیکلا) ترانه ساز و آهنگ ساز موسیقی مذهبی . مولد ناپل (1686 - 1766 م .).
جوربورلغتنامه دهخداجوربور. (اِ) بر وزن روزکور، پرنده ایست صحرایی شبیه بخروس که آنرا تذرو نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به چور و چورپور و تذرو شود.
چورچوریلغتنامه دهخداچورچوری . (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان . 181 تن سکنه دارد. محصول عمده اش غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ترتکلغتنامه دهخداترتک . [ ت ُ ت ُ ] (اِ) کبک را گویند و آن پرنده ای است که او رامرغ آتشخواره هم می گویند، و بعضی گفته اند تذرو است که خروس صحرایی باشد، و به این معنی بجای حرف ثا
پروردگارلغتنامه دهخداپروردگار. [ پ َرْ وَ دْ / دَ / دِ ] (ص مرکب ) پرورنده . پرورش دهنده . مربی . تربیت کننده . مُرَشِّح . تیمارکننده . معلم : پیران را دید که پروردگار کیخسرو بود. (