چورلغتنامه دهخداچور. (اِ) (ترکی چول ). چُل . بیابان . رجوع به چول شود.- بیابان چور ؛ بیابان بی آب و علف را گویند.
چورلغتنامه دهخداچور. (اِ) تورنگ را گویند و آن را تذرو نیز نامند. (جهانگیری ). پرنده ای است که تذرو می گویند و آن خروس صحرائی است . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاط
چورلغتنامه دهخداچور. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و قنات . محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات و توتون ا
چورپورلغتنامه دهخداچورپور. (اِ) به معنی چور است . (جهانگیری ). بمعنی چور باشد که تذرو است و او را خروس صحرائی گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چور شود.