چوت آبادلغتنامه دهخداچوت آباد. (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. دارای 200 تن سکنه . آب آن از قنات و محصولش غلات ، برنج ، خرما و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
چوتلغتنامه دهخداچوت . [ چ َ ] ( هندی ، اِ) چاریک . و چاریک مالیات که سابقاً مارهاتا میگرفت . (ناظم الاطباء).
چوت مارانیلغتنامه دهخداچوت مارانی . (اِ مرکب ) دشنام مردم هند است و این گویا ترجمه ٔ زن بمزد باشد. لیکن غلط بسته شده زیرا که مرانی بوزن ترانی است و این را محمول بر عدم اعتنا به شأن ز
چوبپنبةدربطریگویش اصفهانی تکیه ای: čupamba طاری: čüpamba طامه ای: čupamba طرقی: čüpamba کشه ای: čüpamba نطنزی: čupamba
رحمت آبادلغتنامه دهخدارحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش رودبار شهرستان رشت در خاور سفیدرود. محصول عمده ٔ آن غلات و زیتون و ذغال چوب .آبادی آن 53 تا. جم
امن آبادلغتنامه دهخداامن آباد. [ اَ ] (اِخ ) از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و
آباد کردنلغتنامه دهخداآباد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمارت . عمران : به گرد اندرش روستاها بساخت چو آباد کردش کهان را نشاخت . فردوسی .وز آن پس جهان یکسرآباد کردهمه روی گیتی پر از د
آبادلغتنامه دهخداآباد. (ص ) (از پهلوی آپاتان ، شاید مرکب از آو + پاته ) عامر. عامره . معمور. معموره . مزروع . آبادان . مسکون . مقابل ویران و ویرانه و بائر و خراب و یباب : ز تورا
حسن کیفلغتنامه دهخداحسن کیف . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) شهری است مابین شام و بغداد. عبداﷲ هاتفی در عزیمت صاحبقران از بغداد بجانب شام گفته : عراق عرب را چو آباد کرددیار حسن کیف را یاد