چوب کاولغتنامه دهخداچوب کاو. (نف مرکب ) آنچه بدان چوب را بکاوند. کاونده ٔ چوب . عتله . (منتهی الارب ).
چوبکاری، چوبکاری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن ۲. باچوب زدن، کتک زدن
عتلةلغتنامه دهخداعتلة. [ ع َ ت َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنی است مانند سر تبر. (اقرب الموارد) (منتهی ال
ناولغتنامه دهخداناو. (اِ) کشتی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جهاز کوچک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). جها
محراکلغتنامه دهخدامحراک . [ م ِ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (منتهی الارب ). محراث . محرث . (منتهی الارب ). چوبی که بدان آتش بهم زنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || دویت شوره . دوات شور. آب
پفکلغتنامه دهخداپفک .[ پ ُ ف َ ] (اِ مصغر) آلتی از نی یا چوب میان کاواک که کودکان بدان با گلوله های گلین گنجشک شکار کنند. لوله ای که کودکان مهره ٔ گلین در آن نهاده و بفشار دم و