خشک چوبلغتنامه دهخداخشک چوب . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) چوب خشک . (ناظم الاطباء). چوبی که خشک شده باشد. مقابل چوب تر.
چرب و خشکلغتنامه دهخداچرب و خشک .[ چ َ ب ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از بد و نیک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خوب و بد. (ناظم الاطباء). || کنایه از زیاده و کم باشد. || کنایه