چوبینلغتنامه دهخداچوبین . (اِخ ) بعضی گویند چوبین شهری بوده از ابنیه کیانی و برخی نسبت بنای ببهرام چوبینه میدهند. بهرحال گویند چوبین در زمان صفویه خراب شد و پس از خرابی قلعه ای د
چوبینلغتنامه دهخداچوبین . (ص نسبی ) هر چیز که از چوب سازند. (آنندراج ) (انجمن آرا). هر چیز که از چوب ساخته شده باشد. (فرهنگ نظام ). منسوب بچوب . (ناظم الاطباء). از چوب . (یادداشت
چوبینلغتنامه دهخداچوبین . (اِخ ) از تهران که بمشهد مقدس میروند در میانه ٔ داورزن و مهر یکی از قرای واقع در طرف راست راه چوبین است . (مرآت البلدان ج 4 ص 278). دهی است از دهستان کا
چوبین درلغتنامه دهخداچوبین در. [ دَ ] (اِخ ) چوئین در. دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین . در 7 هزارگزی قزوین کنار راه آهن در جلگه قرار گرفته . معتدل است و 1201 تن سکن
چوبینکلغتنامه دهخداچوبینک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) روپاکی سرخ رنگ که بر سر بندند. (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ):آن شاه دروغین بین با اسبک و بازینک شنگینک و م
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . در 36 هزارگزی شمال باختری صحنه و 12 هزارگزی باختری راه شوسه ٔ کرمانشاه به سقز واقع
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ ] (اِخ ) لقب بهرام سردار هرمز ساسانی است . او را چوبین و شوبین نیز گویند : چو چوب دولت ما شد برآورمه چوبینه چوبین شد به خاور. نظامی .رجوع به چوبی
چوبین درلغتنامه دهخداچوبین در. [ دَ ] (اِخ ) چوئین در. دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین . در 7 هزارگزی قزوین کنار راه آهن در جلگه قرار گرفته . معتدل است و 1201 تن سکن
چوبینکلغتنامه دهخداچوبینک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) روپاکی سرخ رنگ که بر سر بندند. (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ):آن شاه دروغین بین با اسبک و بازینک شنگینک و م
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ ] (اِخ ) لقب بهرام سردار هرمز ساسانی است . او را چوبین و شوبین نیز گویند : چو چوب دولت ما شد برآورمه چوبینه چوبین شد به خاور. نظامی .رجوع به چوبی
چوبینهلغتنامه دهخداچوبینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) از چوب . منسوب به چوب . هر چیز که از چوب سازند. مجموع آلات که از چوب کنند.- چوبینه آلات ؛ آنچه از چوب کنند، چون : میز و صندلی و