چهرقلغتنامه دهخداچهرق . [ چ ِرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ینگجه ٔ بخش مرکزی شهرستان سراب . در 18هزارگزی شمال باختری سراب و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ سراب تبریز واقع است . جلگه و معتدل است . 484
حرکلغتنامه دهخداحرک . [ ح َ رِ ] (ع ص ) غلام ٌ حرک ؛ نوچه ٔ سبک تیزخاطر. (منتهی الارب ). جوان چست و زیرک .
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ ] (ع مص ) سوزانیدن . سوزاندن . سوختن . سوزش . سوز. (دهار) : چه باک دارد با حرز حزم او عاقل که حرق و غرق پذیرد ز کار آتش و آب .به حرق و غرق تن و جان دشمنت بادندترا بطبع مطیع و مسخر آتش و آب . مسعودسعد.</
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ رَ ] (ع اِ) آتش یا زبانه ٔآتش . || سوختگی جامه از کوفتن گازر. سوختگی که جامه را افتد در کوفتن . (مهذب الاسماء). || آنچه نخل را به وی گشن دهند. (منتهی الارب ).
چهرقانلغتنامه دهخداچهرقان . [ چ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش وفس شهرستان اراک . در 18هزارگزی شمال باختری کمیجان و 18هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیراست . 1431
چهرقانلغتنامه دهخداچهرقان . [ چ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش وفس شهرستان اراک . در 18هزارگزی شمال باختری کمیجان و 18هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیراست . 1431