چهارتکبیرلغتنامه دهخداچهارتکبیر. [ چ َ / چ ِ ت َ] (اِ مرکب ) چهار بار اﷲ اکبر گفتن . || اشاره است به نماز میت که در آن چهار تکبیر بایستی بگویند و این نماز خاص اهل سنت و جماعت است . چ
چهارتکبیرفرهنگ انتشارات معین( ~. تَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) اشاره است به نماز میت که در آن چهار تکبیر باید بگویند.
چهارتکبیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنماز میت که مطابق مذهب اهل سنت چهار تکبیر دارد. چهارتکبیر زدن: [قدیمی، مجاز] ترک گفتن، بهویژه ترک کردن دنیا و از خوشیهای آن چشم پوشیدن.
چهارتکبیر خواندنلغتنامه دهخداچهارتکبیر خواندن . [ چ َ / چ ِ ت َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) گزاردن نماز میت . نماز میت خواندن : خوانده برگنده پیری و میری سه طلاق و چهار تکبیر. سنائی .درحال چها
چهارتکبیر گفتنلغتنامه دهخداچهارتکبیر گفتن . [ چ َ / چ ِ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نماز جنازه گزاردن . || همه چیز را ترک گفتن . رجوع به چهار تکبیر کردن شود.
چارتکبیرلغتنامه دهخداچارتکبیر. [ ت َ ] (اِ مرکب ) نماز میت درمذهب اهل سنت . نماز جنازه . نمازی در مذهب اهل سنت وجماعت . نمازی که بمذهب اهل سنت بر جسد میت گزارند. نماز مخصوص جنازه که
چهار تکبیر زدنلغتنامه دهخداچهار تکبیر زدن . [ چ َ / چ ِ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گزاردن نماز بر جنازه ٔ اموات است . (از انجمن آرا). گزاردن نماز میت . مراد تکبیرهاست که در نماز میت
چهارتکبیر خواندنلغتنامه دهخداچهارتکبیر خواندن . [ چ َ / چ ِ ت َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) گزاردن نماز میت . نماز میت خواندن : خوانده برگنده پیری و میری سه طلاق و چهار تکبیر. سنائی .درحال چها
چهارتکبیر گفتنلغتنامه دهخداچهارتکبیر گفتن . [ چ َ / چ ِ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نماز جنازه گزاردن . || همه چیز را ترک گفتن . رجوع به چهار تکبیر کردن شود.
چارتکبیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= چهارتکبیر: ◻︎ من همان دم که وضو ساختم از چشمهٴ عشق / چارتکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست (حافظ: ۵۸).
ترکلغتنامه دهخداترک . [ ت َ ] (ع مص ) دست بداشتن . (تاج المصادربیهقی ). گذاشتن چیزی یا کسی را. (منتهی الارب ). گذاشتن . (آنندراج ). رها کردن ، خلاء و منه : ترک فلان مالاًو عیال
تکبیرلغتنامه دهخداتکبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ و کلان گردانیدن چیزی را و بزرگ شمردن آن را و به بزرگی صفت کردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بزرگ گردانیدن چیزی را. (از اقرب