سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
پرسش آری ـ نهایyes-no questionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع جملههای پرسشی که پاسخ آن آری یا نه است
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
أخَذَ بـدیکشنری عربی به فارسیرا گرفت , را به چنگ انداخت , دست يازيد به , دست به … زد , را پذيرفت , را قبول کرد
grapplesدیکشنری انگلیسی به فارسیچنگ زدن، قلاب، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی، دست بگریبان شدن، گلاویز شدن، محکم نگاه داشتن
علاقیةلغتنامه دهخداعلاقیة. [ ع َ ی َ ] (ع اِ) پاژنامه و لقب . ج ، عَلاقی ̍. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کسی که وقتی به چیزی چنگ زند، دست از آن نکشد. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || آنچه از شکار که ریسمان به پای او بندند. ما علّق الحبل برجل الصید. (از اقرب الموارد).
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ ِ ] (اِ) منقار جانوران . (جهانگیری ). منقار مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر خطی ). منقار مرغان . و آن را شند نیز نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نوک مرغان : شبگیر کلنگ را خروشان بینی در دست عبیر و نافه ٔ مشک به چ
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ ُ ] (اِ) سخن و گفتار بود. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || امر بسخن کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به چنگیدن شود. || برچیدن مرغ دانه را از زمین . (برهان ). و دانه که مرغ از زمین برچیند. (ناظم الاطباء). || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ) (ناظم ال
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صفحه ٔ برنجین باشد که بر یکد
چنگفرهنگ فارسی عمید۱. پنجۀ انسان؛ پنج انگشت دست انسان.۲. پنجه و چنگال درندگان و پرندگان.۳. [قدیمی] دست.۴. [قدیمی] قلاب؛ چنگک.⟨ چنگ زدن: (مصدر متعدی، مصدر لازم)۱. به چیزی چنگ انداختن؛ دست انداختن به چیزی.۲. [قدیمی، مجاز] متوسل شدن.⟨ چنگِ مریم: (زیستشناسی) [قدیمی] =
چنگفرهنگ فارسی عمید۱. (موسیقی) از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته میشود؛ هارپ: ◻︎ پیران چنگپشت و جوانان چنگزلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی: ۲۳۲).۲. (صفت) [قدیمی] هرچیز خمیده یا سرکج؛ خمیده؛ منحنی.⟨ چنگ زدن: (مصدر لازم) نواختن چنگ.
دولاچنگلغتنامه دهخدادولاچنگ . [ دُ چ َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) یکی از اشکال هفتگانه ٔ نوت و آن پنجمین شکل است که مثل همه ٔ اشکال نوتها نصف امتداد نوت بیشتر از خود می باشد و اگر نوت گرد را واحد زمان قرار دهیم دولا چنگ یک شانزدهم آن می شود. در میزانهای ساده این شکل در یک چهار قدم اجرا می شود
پولادچنگلغتنامه دهخداپولادچنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) که چنگی از پولاد دارد. که چنگی سخت قوی دارد. فولادین مخلب : پس و پیش ترکان طاووس رنگ چپ و راست شیران پولادچنگ . نظامی .چنان تیشه زد مرد پولادچنگ که آتش برون آمد از تاب سنگ . <p
چم چنگلغتنامه دهخداچم چنگ . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد:«یکی از آبادیهای چارمحال اصفهان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : «دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهر کرد که در هزا
چنگ چنگلغتنامه دهخداچنگ چنگ . [ چ ُ چ ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از سرزنش و ملامت . (لغت محلی شوشتر خطی ).
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ ِ ] (اِ) منقار جانوران . (جهانگیری ). منقار مرغان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر خطی ). منقار مرغان . و آن را شند نیز نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نوک مرغان : شبگیر کلنگ را خروشان بینی در دست عبیر و نافه ٔ مشک به چ