چنگیدنلغتنامه دهخداچنگیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) سخن گفتن . (ناظم الاطباء) : خمش بودن نکو فضیلست لیکن نه چندانی که گویندت که گنگی همان بهتر که در بزم افاضل زدانشهای خود چیزی بچنگی که
چرنگیدنلغتنامه دهخداچرنگیدن . [ چ ِ رِ دَ ] (مص جعلی ) آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی . (برهان ) (آنندراج ). آواز و صدای چرنگ کردن . (ناظم الاطباء). صدا برآم
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ ُ ] (اِ) سخن و گفتار بود. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || امر بسخن کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به چنگیدن شود. || برچیدن م
چرنگیدنلغتنامه دهخداچرنگیدن . [ چ ِ رِ دَ ] (مص جعلی ) آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی . (برهان ) (آنندراج ). آواز و صدای چرنگ کردن . (ناظم الاطباء). صدا برآم