چنگل والغتنامه دهخداچنگل وا. [ چ َ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 22000 گزی شمال خاوری بهبهان و18000 گزی شمال راه ارابه رو بهبهان واقع
چنگلوللغتنامه دهخداچنگلول . [ چ َ ] (اِ) نوعی نشستن هنگام خسته شدن . یا بسبب نبودن فرصت دستها را روی زانو میگذارند و می نشینند و بهمان شکل بلند میشوند. (شعوری ).
مرغدللغتنامه دهخدامرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشت
خواب زدنلغتنامه دهخداخواب زدن . [ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) خواب آلوده بودن . خوابناک بودن . || خوابیدن . خفتن . خواب کردن : تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست خواب راحت میزند در چ
ذوالفقار شیروانیلغتنامه دهخداذوالفقار شیروانی . [ذُل ْ ف َ رِ شیر ] (اِخ ) سیدی است فاضل و کامل و معاصر حکیم خاقانی شروانی و فلکی شروانی و جمال الدین اصفهانی . ظهورش در زمان دولت خوارزمشاهی
عقیقینلغتنامه دهخداعقیقین . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقیق . عقیقی . (فرهنگ فارسی معین ). از عقیق . به رنگ عقیق یعنی سرخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) : زان عقیقین میی که هر که بدیداز
خواندنلغتنامه دهخداخواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) قرائت کردن . تلاوت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای مج کنون تو شعر من از بر کن وبخوان از من دل و سگالش واز تو تن و زبان . رودکی .