چنولغتنامه دهخداچنو. [ چ ُ ] (ادات ) مخفف چون او (ادات تشبیه + ضمیر). همانند همچون او. بمانند او. بمعنی همچو او باشد. (جهانگیری ). مخفف چون او باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن
چنولغتنامه دهخداچنو. [ چ ِ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقعدر پانزده هزارگزی جنوب سنندج و دوهزارگزی خاور راه شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه . ن
چنولغتنامه دهخداچنو. [ چ ُ ] (اِ) درخواست و عرض و استدعا. (ناظم الاطباء). اما در فرهنگهای دیگر دیده نشد.
چنوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمانند او: ◻︎ ازآن کز تو ترسد بترس ای حکیم / و گر با چنو صد برآیی به جنگ (سعدی: ۶۵).
چنودپللغتنامه دهخداچنودپل .[ چ ُ پ ُ ] (اِخ ) پل صراط را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی پل صراط است و در این لغت تبدیلات بسیار است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به چینود ش
چنورواژهنامه آزادنوعي گل بسيار خوشبو كه در بهار در كوههاي دالاهو مي رويد و براي معطر ساختن روغن حيواني از آن استفاده مي شود