ذکرةلغتنامه دهخداذکرة. [ ذِ رَ ] (ع اِ) پسران . نران . نرینگان . یقال : کم الذکرة من ولدک ؛ ای الذکور. چند تن باشند فرزندان نرینه ٔ تو.چند پسر داری . ذکور. ذکورة. ذکار. ذکارة. ذ
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِخ ) پنجم یا فرهاد اول . پس از پدر بتخت نشست و چندین سال با مادها به نبرد پرداخت و محل سکنای ایشان را که گویا میان کادوسیان و تپورها بود، تصرف کر
معمودیلغتنامه دهخدامعمودی . [ م َ ] (ع اِ) آبی است که ترسایان فرزند خویش بدان بشویند و نیز کسی را که به دین ترسایی درآید بدان غسل دهند با شرطهایی چند پس ترسا شود. (از التفهیم ، یا
پیش خوانیلغتنامه دهخداپیش خوانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) عمل پیش خوان . || عمل بحضورخواهنده . || در موسیقی و روضه خوانی یا تعزیه گردانی ، خواندن دسته جمعی چند پسر یا دختر با هم بشع
زیارتگریلغتنامه دهخدازیارتگری . [ رَ گ َ ] (حامص مرکب ) زیارت . زیارة. ملاقات . دیدار کردن : چون نظری چند پسندیده رفت دل به زیارتگری دیده رفت .نظامی .