چندللغتنامه دهخداچندل . [ چ َ دَ ](اِ) بمعنی صندل است . (جهانگیری ). بمعنی صندل است که چوب خوشبوی معروف باشد و صندل معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ) : هر هلاک امت پیشین که بودز
چندلRhizophoraواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از چندلیان درختی که در مناطق میانکِشَندی نواحی گرمسیری میرویند؛ ریشههای چوبپایی (stilt-roots) آنها گیاه را بر روی آب نگه میدارد تا بتواند تنفس کند،
چندلالغتنامه دهخداچندلا. [ چ َ ] (اِخ ) از قرای سوادکوه است و هشت خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 274). از دهات سوادکوه . (مازندران و استرآباد رابینو ص 156).