چندشلغتنامه دهخداچندش . [ چ ِ دِ ] (اِ) لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشه ٔ نوک تیزی را برشیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوک تیزی بر فلز وچوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد.<b
گندشلغتنامه دهخداگندش . [ گ َ دِ ] (اِ) گندش و گندک ، گوگرد. ظاهراً هندی است . (فرهنگ رشیدی ). گوگرد را گویند و آن دو قسم میشود: احمر و ابیض . گوگرداحمر یک جزو از اجزای اکسیر است و گوگرد ابیض یک جزو از اجزای باروت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گند وگندک و گوگرد شود. در الفاظالادویه گندهگ بمع
گنگدیزلغتنامه دهخداگنگدیز. [ گ َ ] (اِخ ) گنگ دز. گنگ دژ : ز گنگدیز به فرمان شاه بستاندهزار پیل دمان هر یکی چو حصن حصین . فرخی .و رجوع به گنگ دزو گنگ دژ شود.
ندشلغتنامه دهخداندش . [ ن َ دَ / ن َ ] (ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بحث کردن از چیزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). || پنبه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ندف . (اقرب الموارد) (از المنجد).
پندشلغتنامه دهخداپندش . [ پ ُ دَ ] (اِ) گلوله ٔ پنبه ٔ حلاجی کرده را گویند. (برهان قاطع). پنجک . (فرهنگ جهانگیری ). پندک و پند. پاغند. پاغنده . کلوچ پنبه . گلوله . و نیز رجوع به پُند شود.
ناخوشایندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی د، وقیح، تهوع آور، وقزده، نفرت انگیز، چندشآور، بدنام ترسناک
دندان قرچهلغتنامه دهخدادندان قرچه . [ دَ ق ِ رِچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دندان غرچه . ساییدن دندانها با صدای چندش آور به یکدیگر (بیشتر در خواب و گاه در بیداری ) بر اثر حمله ٔ مرضی یا بودن طفیلی و انگل در بدن .(از فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به دندان غرچه شود.
ناخوشایندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طبوع، ناپسند، ناپسندیده، نفرتانگیز، دافع [دافعه]، بدنما، زننده، چندشآور، مشمئزکننده، تهوع آور، مکروه، نفرت انگیز قبیح، مستهجن، توهینآمیز ترسناک معیوب، نااصیل، بدجور، بازاری، نامرغوب
چندشلغتنامه دهخداچندش . [ چ ِ دِ ] (اِ) لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشه ٔ نوک تیزی را برشیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوک تیزی بر فلز وچوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد.<b
چندشدیکشنری فارسی به انگلیسیchill, goose flesh, goose pimples, disgust, flinch, quantum, loathing, nausea, revulsion, shudder, wince, writhe
چندشفرهنگ فارسی معین(چِ دِ) [ په . ] (اِمص .) (عا.) حالت بیزاری که از دیدن چیز ناپسند به انسان دست می دهد.
چندشلغتنامه دهخداچندش . [ چ ِ دِ ] (اِ) لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشه ٔ نوک تیزی را برشیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوک تیزی بر فلز وچوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد.<b
چندشدیکشنری فارسی به انگلیسیchill, goose flesh, goose pimples, disgust, flinch, quantum, loathing, nausea, revulsion, shudder, wince, writhe
چندشفرهنگ فارسی معین(چِ دِ) [ په . ] (اِمص .) (عا.) حالت بیزاری که از دیدن چیز ناپسند به انسان دست می دهد.