چنابلغتنامه دهخداچناب . [ چ َ ] (اِ) کلیچه ٔ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد سوراخ دار که ستون خیمه را بر آن گذارند. (برهان ). کلیچه ٔ خیمه باشد و آنرا بادریسه نیز خوانند. (جهان
چنابلغتنامه دهخداچناب . [ چ ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر که در 5 هزاروپانصد گزی هوراند و 20 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع است . کوهستانی است
چنابلغتنامه دهخداچناب . [ چ ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است مشهور در ولایت پنجاب . (برهان ). رودیست بس بزرگ از ولایت پنجاب که آب آن بغایت لطیف و گواراست . (جهانگیری ). یکی از پنج
چنابفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتختۀ گرد سوراخداری که بر سر ستون خیمه قرار میدهند؛ کماج خیمه: ◻︎ جز در جناب تو نزنم خیمهٴ ثنا / گر چرخ در دهان کندم چوب چون چناب (رضیالدین نیشابوری: لغتنامه
چابکیفرهنگ انتشارات معین( ~.) 1 - (حامص .) چالاکی ، چستی . 2 - (اِ.) اسب راهوار که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند.
دیکلهلغتنامه دهخدادیکله . [ ل ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر است و از 44 آبادی تشکیل شده و جمعیت دهستان مزبور در حدود 7960 تن می باشد و مرکز دهستان
احمدپورلغتنامه دهخدااحمدپور. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است در ولایت بهاولیور هندوستان واقع در بقعه ای پر آب و گیاه بمسافت 30 میلی جنوب غربی بهاولیور و ابنیه ٔ آن حقیر است و دارای جامع
بادریسلغتنامه دهخدابادریس . (اِ مرکب ) بادریسه . چرم یا چوبی باشد مدور که درگلوی دوک کنند بجهت آنکه ریسمانی که میریسند یک جا جمع شود و بعربی فلکه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجم