چمن پیرایلغتنامه دهخداچمن پیرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان (آنندراج ). پیراینده ٔ چمن . آنکه چمن را پیراید. چمن پیرا. مرادف چمن آرای و چمن ساز و چمن طراز. و رجوع به چمن پیرا شود
چمن پیرالغتنامه دهخداچمن پیرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان باشد چه پیرایش ، بریدن شاخهای زیادتی درخت را گویند و آن کار باغبان است . (برهان ). باغبان را گویند واو را بستان پیرا نیز
چمن پیرالغتنامه دهخداچمن پیرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان باشد چه پیرایش ، بریدن شاخهای زیادتی درخت را گویند و آن کار باغبان است . (برهان ). باغبان را گویند واو را بستان پیرا نیز
چمن زنلغتنامه دهخداچمن زن . [ چ َ م َ زَ ] (نف مرکب ) پیراینده و برنده ٔ زیادتی های چمن . چمن پیرا. || (اِ مرکب ) آلتی است پیراستن و کوتاه کردن چمن را. مقراض چمن زنی . چمن زنی . چ
چمن آرایلغتنامه دهخداچمن آرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). آرایش کننده و زینت دهنده ٔ باغ . (ناظم الاطباء). آنکس که گلها و درختهای باغ و گلستان را آرایش و پیرایش کن
چمن سازلغتنامه دهخداچمن ساز. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن طراز. (از آنندراج ) : پیری شکوفه کرد و اجل شد ثمرفشان صد رن
چمن طرازلغتنامه دهخداچمن طراز. [ چ َ م َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن ساز. (از آنندراج ). و رجوع به چمن آرای و چمن پیرای