کار چون زر کردنلغتنامه دهخداکار چون زر کردن . [ چ ُ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی کار چون زر شدن . (آنندراج ). رونق و نظام دادن . پخته و بسامان کردن کار : ز ما هر یکی راتوانگر کنی به زر کار
چمن زارلغتنامه دهخداچمن زار. [ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) معروف است . (از آنندراج ). مرغزار سبز و خرم . (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان . چمن خیز : بیا ساقی ای نوبهار طر
چمن زارفرهنگ انتشارات معین(چَ مَ) (اِمر.) 1 - زمینی که در آن چمن بسیار باشد. 2 - زمینی که چمن در آن کاشته شود.
Grassدیکشنری انگلیسی به فارسیچمن، علف، سبزه، ماری جوانا، با علف پوشاندن، چمن زار کردن، چراندن، چریدن، علف خوردن
grassesدیکشنری انگلیسی به فارسیگیاهان، چمن، علف، سبزه، ماری جوانا، با علف پوشاندن، چمن زار کردن، چراندن، چریدن، علف خوردن
عشبدیکشنری عربی به فارسیعلف , سبزه , چمن , ماري جوانا , با علف پوشاندن , چمن زار کردن , چراندن , چريدن , علف خوردن , علفزار , مرغزار , باپارچه صافي کردن
مرغزارلغتنامه دهخدامرغزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) سبزه زار و زمینی که مرغ در آن بسیار رسته باشد. (برهان ). جایی را گویند که در آن سبزه بسیار رسته باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا