طاقدیسلغتنامه دهخداطاقدیس . (اِخ ) تخت طاقدیس . تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و د
رهیلغتنامه دهخدارهی . [ رَ ] (ص نسبی ، اِ) رونده . (برهان ) . روان . (فرهنگ فارسی معین ). مسافر. (یادداشت مؤلف ). || غلام . (از فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا) (برهان ) (آنندرا
چلپ چلپلغتنامه دهخداچلپ چلپ . [ چ ِ ل َ / ل ِ چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ صوت ) آواز راه رفتن در زمینی که آب کمی در آن باشد. (لغت محلی شوشتر،نسخه ٔ خطی ). صدایی که از شلوار و جامه ٔ تر هنگ
بزچلولغتنامه دهخدابزچلو. [ ب ُ چ َل ْ لو ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش وفس است . دهستان مزبور بین دهستان های وفس و شراء و فراهان واقع شده و اکثر قرای آن از آب قنات
علامه چلبی بیگلغتنامه دهخداعلامه چلبی بیگ . [ ع َل ْ لا م َ چ َ ل َ بی ب َ ] (اِخ ) پسر میرزاعلی بیگ و از اهالی تبریز بوده که در ایام جوانی برای تحصیل به شیراز رفت و مدتی در حوزه ٔ درس مل