چلاقلغتنامه دهخداچلاق . [ چ ُ ] (ترکی ، ص ) آدمی شل . (آنندراج ). چلاغ . در ترکی «چولاق » به معنی دست شکسته است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ترکی است ، به معنی اشل و اعوج و ک
چلاغلغتنامه دهخداچلاغ . [ چ ُ ] (ترکی ، ص ) شل و شیشله . (ناظم الاطباء). آنکه یک پای ندارد یا یک پای او فالج دارد. و رجوع به چلاق شود. || آنکه دست ندارد یا یک دست وی خشکیده و فا
چلاق÷چلاغواژهنامه آزادکلمات چلاق و چلاغ به دوصورت نوشته و معنی دارد چلاق= نرم، لنگ =ماننده از پا انداختن. چلاغ=بیشتر معنی وکاربردی پزشکی دارد.
چلاقیلغتنامه دهخداچلاقی . [ چ ُ ] (حامص ) چلاق بودن . چگونگی دست یا پای چلاق . و رجوع به چلاق شود. || کسی که به مسخرگی دست خود را کج گیرد و به چلاق بودن تظاهر کند. (لغت محلی شوشت