چقابلک علی رضالغتنامه دهخداچقابلک علی رضا. [ چ َ ب َ ل َ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 8 هزارگزی شمال رباط ماهیدشت و یک هزارگزی چقابلک محمدز
چقابلک قلعهلغتنامه دهخداچقابلک قلعه . [ چ َ ب َ ل َ ق َ ع َ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی کرمانشاهان که در 6 هزارگزی شمال رباط ماهیدشت و 2 هزارگزی قمشه لر زنگنه واقع است
چقابلک محمدزمان خانلغتنامه دهخداچقابلک محمدزمان خان . [ چ َ ب َ ل َ م ُ ح َم ْ م َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 7 هزارگزی شمال رباط ماهیدشت و یکهزار
چغابلکلغتنامه دهخداچغابلک . [ چ َ ب َ ل َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دهی است از دهات کرمانشاهان و مشهور به دلگشاست ».(از مرآت البلدان ج 4 ص 249). رجوع به چقابلک شود.
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد که در 9 هزارگزی خاور چقلوندی ، کنار راه شوسه ٔ چقلوندی به بروجرد واقع است . جلگه و
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در42 هزارگزی جنوب کوهدشت و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔخرم آباد بکوهدشت واقع است
ماهیدشتلغتنامه دهخداماهیدشت . [ دَ ] (اِخ ) ماهیدشت و هارون آباد و فیروزآباد از بلوکات کرمانشاهان است . حد شمالی آن روان سر و حد شرقی آن کرمانشاه و حدجنوبی لرستان و حد غربی رود کرن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن یوسف بن قاسم بن صبیح کاتب ، مکنی به ابوجعفر. وی از اهل کوفه و متولی رسائل مأمون بود و برادر وی قاسم بن یوسف مدّعی بود که از بنی عجل
حمزةلغتنامه دهخداحمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم . عم النبی (ص ). قال ابوعبید: و له عقب .(صبح الاعشی ج 1 ص 359). حمزه یکی از صحابه ٔ کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رِ ] (ع اِ) شتران که بدان سفر کرده شود (واحد ندارد) یا واحد آن راحلة است . ج ، رُکُب و رِکابات و رَکائِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتر که واح
غریبلغتنامه دهخداغریب . [ غ َ ] (ع ص ) هر چیزی نادر و نو.(منتهی الارب ) (آنندراج ). نادر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). عجیب و نادر. (فرهنگ نظام ). شگفت . عجیب و غیر مأنوس . (