چپسیدهلغتنامه دهخداچپسیده . [ چ َ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) چسبیده و ملصق . (ناظم الاطباء).- چپسیده شدن ؛ملصق شدن . (ناظم الاطباء).
چفسیدگیلغتنامه دهخداچفسیدگی . [ چ َ دَ / دِ ] (حامص ) چسپیدگی والتصاق و پیوستگی . (ناظم الاطباء). دوسیدگی . خاصیت چسبندگی داشتن ، چسبناک بودن . و رجوع به چفسیدن شود.
چفسیدنلغتنامه دهخداچفسیدن . [ چ َ دَ ](مص ) بمعنی چسبیدن است خواه چیزی را بچیزی بچسبانند و خواه بدست محکم بگیرند. (برهان ). بمعنی چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشید
چفسیدنیلغتنامه دهخداچفسیدنی .[ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) دوسیدنی چسبیدنی . چپسیدنی . هر چیز که خاصیت چسبندگی دارد. و رجوع به چفسیدن شود.
لاصقلغتنامه دهخدالاصق . [ ص ِ ] (ع ص ) چفسیده . دوسیده . برچسبنده : لخ ّ، لاصق النسب . (منتهی الارب ).
دوسیدهلغتنامه دهخدادوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) چفسیده . (یادداشت مؤلف ). چسبیده . (برهان ). ملتصق . ملتزق . || ملصق برای مکیدن . || وابسته [ به دیگری ]. || خود را چسبانیده . (بر
قرورةلغتنامه دهخداقرورة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) آنچه درته دیگ چفسیده باشد از طعام و توابل ریزه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب سرد که در دیگ ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج
متضمرلغتنامه دهخدامتضمر. [ م ُ ت َ ض َم ْ م ِ ] (ع ص ) پوست چفسیده و ترنجیده از لاغری . (آنندراج ). روی لاغر شده و ضعیف شده و ترنجیده پوست از لاغری . (ناظم الاطباء) (از اقرب المو