چفسیدنلغتنامه دهخداچفسیدن . [ چ َ دَ ](مص ) بمعنی چسبیدن است خواه چیزی را بچیزی بچسبانند و خواه بدست محکم بگیرند. (برهان ). بمعنی چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشید
چفسیدنیلغتنامه دهخداچفسیدنی .[ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) دوسیدنی چسبیدنی . چپسیدنی . هر چیز که خاصیت چسبندگی دارد. و رجوع به چفسیدن شود.
چفسیدنیلغتنامه دهخداچفسیدنی .[ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) دوسیدنی چسبیدنی . چپسیدنی . هر چیز که خاصیت چسبندگی دارد. و رجوع به چفسیدن شود.
عزقلغتنامه دهخداعزق . [ ع َ زَ ] (ع مص ) چَفسیدن به کسی و لازم گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تراصلغتنامه دهخداتراص . [ ت َ راص ص ] (ع مص ) چفسیدن و ملصق شدن مردم یکدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به تراصص شود.
تراصصلغتنامه دهخداتراصص . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) مر یکدیگر چفسیدن مردم در صف ، یقال : تراصوا فی الصف ؛ اذا تلاصقوا و انضموا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملصق شدن