چغانۀ تُرکیTurkish crescent, bell tree, bell tower, Turkish jingle, Chinese pavillon, jingling Johnny, Schnellbaum, Chinese hat, chapeau chinois (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانسازی به شکل چوبدستی بلندی که زنگها و زنگولههایی به آن آویخته است
چغانهفرهنگ انتشارات معین(چَ نِ) (اِ.) از سازهای ضربی و آن کدوی خشکی بود که درون آن را سنگریزه می ریختند و هنگام رقص و پایکوبی متناسب با وزن رقص آن را تکان می دادند.
چغانی رودلغتنامه دهخداچغانی رود. [ چ َ ] (اِخ ) چغان رود. منسوب به شهر چغان است . (انجمن آرا ذیل لغت چغانه ) : در چغانی رود اگر روزی فروشوید دو دست ماهیان را چون صدف در تن پدیدآید در
چغان خداةلغتنامه دهخداچغان خداة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از امرای قدیم چغانیان که «محتاج » نیای خاندان چغانیان نواده ٔ او بوده است . (از کتاب احوال رودکی ج 3 ص 1263). و رجوع به چغ
چغان خذاةلغتنامه دهخداچغان خذاة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) عنوان پادشاهانی است که بر ناحیه ٔ چغانیان حکومت میکرده اند. (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ذیل لغت چغانیان ). و رجوع به چغانیان شود.
شاخ و شانهلغتنامه دهخداشاخ و شانه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً قسمی از آلات موسیقی بوده است : اسباب معاشرت مهیااز لوح و کمانه و چغانه طنبور و کتاب و نرد و شطرنج
اسم زمانلغتنامه دهخدااسم زمان . [ اِ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی ، اسم زمان و اسم مکان اسمی است که برای دلالت بر وقت یا جایی که فعل واقع شده از ریشه ٔ آن فعل مشتق شود
خاریدنلغتنامه دهخداخاریدن . [ دَ ] (مص ) ترجمه ٔ جک باشد و ترکی قیچماق گویند. (آنندراج ). خراشیدن و خارش داشتن و خارش نمودن . (ناظم الاطباء). احساسی که بر اثر ناخن یا چیز دیگر کشی
گاهانلغتنامه دهخداگاهان . (پسوند) (از: «گاه » به اضافه ٔ «آن » مزید زمان ) گاه ، هنگام ، وقت ، و همواره در ترکیب آید: دیرگاهان ، گرمگاهان ، شامگاهان ، جاشت گاهان : صبحگاهان سر خو
سازلغتنامه دهخداساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی ). چنگ . (شعوری ).