چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از قرای بلوک جویم و بیدشهر فارس است که بلوکی است گرمسیر، مشتمل بر 22 قریه و میانه ٔ جهرم و لارستان واقع
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (اِ) چوبی راگویند که میان شکافته چند جلاجل بر آن نصب کنند و آوازه خوانان بدان اصول نگاه دارند. (برهان ). چوبی مانندمشته ٔ حلاج که سر آن را شکافته
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (فرهنگ اسدی ). نام موضعی است و بعضی گویند نام شهری است . (برهان ). نام شهریست از ماوراءالنهر که امراء بزرگ از آنجا برخاسته
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (نف ) شخصی را گویند که در کارها سعی و کوشش تمام داشته باشد. (برهان ). کسی که بقدر مقدور کوشش کند و جاهد و ساعی و محنت کش باشد. (ناظم الاطباء). شخ
چقانلغتنامه دهخداچقان . [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قرای خبوشان است که مشتمل بر چهار مزرعه است و رودخانه ای دارد که به رود اترک می ریزد و زراعت دیمی آن در ا
چغان خداةلغتنامه دهخداچغان خداة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از امرای قدیم چغانیان که «محتاج » نیای خاندان چغانیان نواده ٔ او بوده است . (از کتاب احوال رودکی ج 3 ص 1263). و رجوع به چغ
چغان خذاةلغتنامه دهخداچغان خذاة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) عنوان پادشاهانی است که بر ناحیه ٔ چغانیان حکومت میکرده اند. (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ذیل لغت چغانیان ). و رجوع به چغانیان شود.
چغان رودلغتنامه دهخداچغان رود. [ چ َ ](اِخ ) نام رودخانه ای است که امروز سُرخَن گویند و چغانیان را مشروب سازد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چغانیان ). نام رودخانه ای است که
چغان ناوورلغتنامه دهخداچغان ناوور. [ چ َ ] (اِخ ) بنا بنوشته ٔ مؤلف نزهة القلوب ، نام بحیره ای است در ولایت فراهان که در حوالی آن شکارگاه خوبی است .(از نزهة القلوب ج 3 ص 69). جغان نا
چغانهفرهنگ انتشارات معین(چَ نِ) (اِ.) از سازهای ضربی و آن کدوی خشکی بود که درون آن را سنگریزه می ریختند و هنگام رقص و پایکوبی متناسب با وزن رقص آن را تکان می دادند.
چغان خداةلغتنامه دهخداچغان خداة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از امرای قدیم چغانیان که «محتاج » نیای خاندان چغانیان نواده ٔ او بوده است . (از کتاب احوال رودکی ج 3 ص 1263). و رجوع به چغ
چغان خذاةلغتنامه دهخداچغان خذاة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) عنوان پادشاهانی است که بر ناحیه ٔ چغانیان حکومت میکرده اند. (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ذیل لغت چغانیان ). و رجوع به چغانیان شود.
چغان رودلغتنامه دهخداچغان رود. [ چ َ ](اِخ ) نام رودخانه ای است که امروز سُرخَن گویند و چغانیان را مشروب سازد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چغانیان ). نام رودخانه ای است که
چغان ناوورلغتنامه دهخداچغان ناوور. [ چ َ ] (اِخ ) بنا بنوشته ٔ مؤلف نزهة القلوب ، نام بحیره ای است در ولایت فراهان که در حوالی آن شکارگاه خوبی است .(از نزهة القلوب ج 3 ص 69). جغان نا
چغانیانلغتنامه دهخداچغانیان . [چ َ ] (اِخ ) معرب آن صغانیان . ناحیه ای است واقع در مسیر علیای آمودریا (جیحون ). مرکز این ناحیه نیز بهمین نام خوانده میشده و نسبت بدان چغانیانی یا چغ