چشم زخملغتنامه دهخداچشم زخم . [ چ َ / چ ِ زَ ] (اِمرکب ) آزار و نقصانی است که بسبب دیدن بعضی از مردم و تعریف کردن ایشان کسی را و چیزی را بهم رسد، و عرب «العین اللامه » خوانند. (بره
چشم زخمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهصدمه و آسیبی که از چشم بد یا چشم شور به کسی برسد؛ آسیب و زیانی که از نگاه یا کلام کسی که چشم شور دارد به کسی یا چیزی برسد: ◻︎ مبادا بی تو هفتاقلیم را نور / غبا
چشم رسیدنلغتنامه دهخداچشم رسیدن . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسیدن . (برهان ). اثر نظر بد رسیدن . کنایه از چشم زخم خوردن . (آنندراج ). چشم زخم رسیدن . (ناظم
خرطلغتنامه دهخداخرط. [ خ َ ] (ع مص ) چشم زخم رسیدن به پستان گوسفند. || منجمد و با زرداب بر آمدن شیر از پستان بجهت نشستن بر زمین نمناک . || رسن از دست کشنده ٔ خود در کشیدن ستور
چشم خوردنلغتنامه دهخداچشم خوردن . [ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم خوردن . (آنندراج ).چشم زخم رسیدن . (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن : کاشکی اهل جهان اهل
نظر خوردنلغتنامه دهخدانظر خوردن . [ ن َ ظَ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چشم زخم رسیدن . (ناظم الاطباء). به چشم آمدن . از عین الکمال آفت یافتن . به چشم بد و عین الکمال آسیب دیدن . مردن
زخملغتنامه دهخدازخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلک