چشم زاغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی کسی که چشمان کبودرنگ دارد؛ کبودچشم.۲. [قدیمی، مجاز] بیشرم؛ بیحیا.
زاغ چشملغتنامه دهخدازاغ چشم . [ چ َ / چ ِ ](ص مرکب ) کنایه از کبودچشم . (آنندراج ) : دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم بلند و سیه خایه و زاغ چشم .فردوسی .که در چین زاغ چشمی نام فرهادکه د
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و
کجیلغتنامه دهخداکجی . [ ک ُ ] (اِ) مهره ای است به رنگ کبود که بر کلاه شیرخوارگان آویزند دفع مضرت چشم زخم را. نوعی مهره ٔ کبود که از سرپوش و کلاه کودکان آویزند دفع چشم بد را و چ
مقبوضهلغتنامه دهخدامقبوضه . [ م َ ض َ ] (اِخ ) در بیت زیر اشاره به شِعْرای شامی است که در فراق شِعْرای یمانی از بس گریست که کور شد : مبسوطه به یک چراغ زنده مقبوضه دو چشم زاغ کنده