چشمه وارلغتنامه دهخداچشمه وار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) چشمه مانند. سوراخ مانند : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی .رجوع به چشمه شود.
چشمه دارلغتنامه دهخداچشمه دار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره . (ناظم الاطباء) : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی
مَکَّةَفرهنگ واژگان قرآنمکه (شهری که مسجدالحرام و کعبه در آن قرار دارد و وطن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) می باشد. این شهر پس از اقامت حضرت هاجر و اسماعیل علیهما السلام در کن
شاد کاملغتنامه دهخداشادکام . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) سرحد چهاردانگه . آبش شیرین و گوارا. از چشمه یرگهدگی برخاسته وارد رودخانه ٔ شادکام شده بمسافت هفده هجده فرسخ به دریاچه ٔ کافتر فرو
سیماب وارلغتنامه دهخداسیماب وار. (ص مرکب ) لغزان چون سیماب : دوش آن زمان که چشمه ٔ زرآب آسمان سیماب وار زآن سوی چاه زمین گریخت .خاقانی .
چشمه پهنلغتنامه دهخداچشمه پهن . [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ٔ طاسبندی است که در سمت شمال ملایر واقع است و ملکی است اربابی که مالکین آن از خوانین چاردولی