چشمه خردولتلغتنامه دهخداچشمه خردولت . [ چ َ م َ خ َ دَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای هرات است که در طرف راه مشهدبه هرات واقع شده ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 233).
چشمهلغتنامه دهخداچشمه . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] (اِ) جائی که آنجا آب جوشد و روان شود. (برهان ). بمعنی چشم-ه ٔ آب معروف است . (انجمن آرا). چشمه ٔ آب که منبع آب است . (آنندراج ). آ
قشلاق ایلخچیلغتنامه دهخداقشلاق ایلخچی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خردسلو از بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 52 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر
لارستانلغتنامه دهخدالارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود.
مشمعلغتنامه دهخدامشمع. [م ُ ش َم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) موم جامه . (آنندراج ). مومی و انداخته شده ٔ در موم گداخته و اندوده شده ٔ با موم . (ناظم الاطباء). جامه ای که به موم گداخته ،
زرنگلغتنامه دهخدازرنگ . [ زَ رَ ] (اِ) نام درختی است کوهی و آن بسیار محکم و سخت می باشد. و از آن تیر، نیزه ، حنای زین و امثال آن سازند. گویند آتش آن قریب به چهل شبانه روز «؟» بم
مسلمانیلغتنامه دهخدامسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی