چشمه تلخولغتنامه دهخداچشمه تلخو. [ چ َ م َ ت َ ](اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 77 هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 14 هزارگزی راه فرعی اردکان
چشمهلغتنامه دهخداچشمه . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] (اِ) جائی که آنجا آب جوشد و روان شود. (برهان ). بمعنی چشم-ه ٔ آب معروف است . (انجمن آرا). چشمه ٔ آب که منبع آب است . (آنندراج ). آ
سی میلیلغتنامه دهخداسی میلی . (اِخ ) دهی است از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز. دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ تلخ و چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری
کبک و روباهلغتنامه دهخداکبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کیلویه گذرد و در نزدیکی
علی شیروانلغتنامه دهخداعلی شیروان . [ ع َ شیرْ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش بدره ، شهرستان ایلام است . و حدود آن به شرح زیر است : از شمال به دهستان بیجنوند، از بخش شیروان
بحرلغتنامه دهخدابحر. [ ب َ ] (ع اِ) مقابل بر (خشکی ). دریا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دریای شور. (منتهی الارب ). دریای محیط که شور است . (غیاث اللغات ). یم . صاحب آنندراج گوید:
ابوالحسن بهرامیلغتنامه دهخداابوالحسن بهرامی . [ اَبُل ْ ح َ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) کنیت استاد علی متخلص به بهرامی ، از مردم سرخس و از شعرای زمان ناصرالدین سبکتکین . ابیات ذیل در لغت نامه ها