چشمداشتلغتنامه دهخداچشمداشت . [ چ َ / چ ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) توقع و امید. (آنندراج ). امید و انتظار و توقع و آرزو و خواهش . (ناظم الاطباء). ترصد. ترقب . طمع. رجوع به چشم داشتن شود.- چشمداشت از خدا ؛ استدعا. (ناظم الاطباء).<
چشمداشتفرهنگ فارسی عمید۱. چشم به کمک و همراهی کسی داشتن.۲. منتظر وصول چیزی بودن.۳. امید و خواهش؛ انتظار؛ توقع.
چشمداشتلغتنامه دهخداچشمداشت . [ چ َ / چ ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) توقع و امید. (آنندراج ). امید و انتظار و توقع و آرزو و خواهش . (ناظم الاطباء). ترصد. ترقب . طمع. رجوع به چشم داشتن شود.- چشمداشت از خدا ؛ استدعا. (ناظم الاطباء).<
چشمداشتفرهنگ فارسی عمید۱. چشم به کمک و همراهی کسی داشتن.۲. منتظر وصول چیزی بودن.۳. امید و خواهش؛ انتظار؛ توقع.
چشمداشتلغتنامه دهخداچشمداشت . [ چ َ / چ ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) توقع و امید. (آنندراج ). امید و انتظار و توقع و آرزو و خواهش . (ناظم الاطباء). ترصد. ترقب . طمع. رجوع به چشم داشتن شود.- چشمداشت از خدا ؛ استدعا. (ناظم الاطباء).<
چشمداشتفرهنگ فارسی عمید۱. چشم به کمک و همراهی کسی داشتن.۲. منتظر وصول چیزی بودن.۳. امید و خواهش؛ انتظار؛ توقع.