امید داشتنلغتنامه دهخداامید داشتن . [ اُ/اُم ْ می ت َ ] (مص مرکب ) امیدوار بودن . امل . (فرهنگ فارسی معین ). ترجیه . (تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن
امید داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اشتن، امیدوار بودن، آرزوداشتن، آرزوی چیزی را کشیدن، آرزومند بودن، انتظار داشتن، توقع داشتن، حسرت بردن، حسرت خوردن، تمنا کردن، دهانش آب افتاد
امین داشتنلغتنامه دهخداامین داشتن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ایتمان . (تاج المصادر بیهقی ). مورد اعتماد داشتن . رازدار شمردن : ترا من خردمند پنداشتم باسرار ملکت امین داشتم . سعدی .و رجوع
طمع داشتنفرهنگ مترادف و متضادامید داشتن، توقع داشتن، چشم داشتن، چشمداشت داشتن، امیدوار بودن ≠ طمع بریدن