چشاملغتنامه دهخداچشام . [ چ َ] (اِ) دانه ای باشد سیاه و لغزنده که آن را در داروهای چشم بکار برند. (برهان ). دانه ای باشد سیاه بمقدار عدسی که آنرا چون بپزند و نیک صلایه کرده در چ
جشوملغتنامه دهخداجشوم . [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب چشوم است . رجوع به چشوم و چشام و تشمیزج و جشمیزج و جشمیزک در همین لغت نامه شود.
چشخاملغتنامه دهخداچشخام . [ چ َ ] (اِ) دانه ٔ سیاهی باشد لغزنده که آن را در داروهای چشم بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). بمعنی چشام است . (جهانگیری ). چاکسو و چشام . (ناظم الاطباء
چشمکلغتنامه دهخداچشمک . [چ َ / چ ِ م َ ] (اِ) دانه ای باشد سیاه و لغزنده که درداروهای چشم بکار برند. (برهان ). بمعنی چشام . (انجمن آرا) (آنندراج ). چاکسو. (ناظم الاطباء). چَشَم
چشوملغتنامه دهخداچشوم . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) چشمیزک و چاکسو و تشمیزک . داروی چشم . چُشُم . (در اصطلاح روستائیان خراسان ) و رجوع شود. به چشم و چشام و تشمیزج و چشمیزک و چاکسو.
چشمیزکفرهنگ انتشارات معین(چَ زَ) (اِمصغ .) = چشمیزج . تشمیزج : دانه ای است سیاه به اندازة بهدانه و آن را از گیاهی که در حجاز و سودان روید بدست آرند و در طب قدیم مستعمل بود؛ چشمک ، چشام