خورلغتنامه دهخداخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو
نفسلغتنامه دهخدانفس . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) دم . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (بحر الجواهر). دمه . (دهار) (مهذب الاسماء). هوائی که از دهان موجود زنده در
چلسهلغتنامه دهخداچلسه . [ چ َ س َ ] (ص )خُرد. (صحاح الفرس ). کوچک . مقابل بزرگ : بنشست و یکی کاغذک چلسه برون کردحاصل شده از کدیه به جو جو نه به مثقال .انوری (از صحاح الفرس ).
چراسکلغتنامه دهخداچراسک . [ چ َ س َ ] (اِ) حیوانی است کوچکتر از ملخ و شبها بانگ طولانی کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). حیوانی کوچکتر از ملخ که شبها درخانه ها صدا کند و آواز باریک ط
چلپاسهلغتنامه دهخداچلپاسه . [ چ َ س َ / س ِ ] (اِ) نوعی از ضب است که سوسمار باشد و آن را وزغه نیز گویند و آن کوچکترین اجناس سوسمار است و بعضی گویند حربا عبارت از اوست و او عقرب را