چسولغتنامه دهخداچسو. [ چ ُ ] (نف / ص نسبی ) چسونه در تداول عامه ، آنکه فسوه بسیار دهد. آنکه بسیار تس دهد. آنکه فسوه بسیار کند. رجوع به چس و چسونه شود.
چسورلغتنامه دهخداچسور. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای طبس و جدیدالنسق است که هوایش گرم ، آبش از قنات و محصولش گندم و جو میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 228).
چسونهلغتنامه دهخداچسونه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، آنکه بسیار فسوه کند. چسو. آنکه بسیار تُس دهد. آن کس که بسیار چسد. رجوع به چس و چسو شود. || (اِ مرکب ) جانورک
چسونهلغتنامه دهخداچسونه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، آنکه بسیار فسوه کند. چسو. آنکه بسیار تُس دهد. آن کس که بسیار چسد. رجوع به چس و چسو شود. || (اِ مرکب ) جانورک
چسورلغتنامه دهخداچسور. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای طبس و جدیدالنسق است که هوایش گرم ، آبش از قنات و محصولش گندم و جو میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 228).
چسینهلغتنامه دهخداچسینه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قسمی حشره . چسونه . خرچسونه . چسینه گوگال . رجوع به چسونه در این معنی شود.