چسانلغتنامه دهخداچسان .[ چ ِ ] (ق مرکب ) (از چه + سان ) برای طلب کیفیت . (آنندراج ). مرادف «چگونه » در معنی . (آنندراج ). برای طلب وضع. (آنندراج ). چه طور و چه وضع و چه نحو و چه باعث و چگونه . (ناظم الاطباء). چون . چه جور : مرا زین پیش دیدستی ، نگه کن تا چسان گشتم
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
چسان فسانلغتنامه دهخداچسان فسان . [ چ ِ ف ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاسان فاسان .در تداول عامه ، آرایش . بزک . توالت . آراستگی سر و بر. آرای گیرای (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). رجوع به چاسان فاسان و چسان فسان کردن شود.
چسان فسان کردنلغتنامه دهخداچسان فسان کردن . [ چ ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاسان فاسان کردن . در تداول عوام ، آرایش کردن . بزک کردن . آراستن سر و بر. رجوع به چسان فسان و چاسان فاسان شود.
چونفرهنگ مترادف و متضاد۱. برایاینکه، چونکه، زیرا ۲. چونان، شبیه، مانند، مثل ۳. وقتی، هنگامی ۴. چسان، چطور، چگونه ۵. چو ≠ چرا، برایچه ۶. اگر ۷. تا، تااینکه
چسان فسان کردنلغتنامه دهخداچسان فسان کردن . [ چ ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاسان فاسان کردن . در تداول عوام ، آرایش کردن . بزک کردن . آراستن سر و بر. رجوع به چسان فسان و چاسان فاسان شود.
چسان فسانلغتنامه دهخداچسان فسان . [ چ ِ ف ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاسان فاسان .در تداول عامه ، آرایش . بزک . توالت . آراستگی سر و بر. آرای گیرای (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). رجوع به چاسان فاسان و چسان فسان کردن شود.