چرمگرلغتنامه دهخداچرمگر. [ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام .چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. ر
چرمگرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پوست حیوانات را دباغت میکند و چرم میسازد؛ چرمساز؛ دباغ؛ پوستپیرا.
چرمگریلغتنامه دهخداچرمگری . [ چ َ گ َ ] (حامص مرکب ) چرمسازی . کار و پیشه ٔ چرمگر. صرامی . پیراستن پوست ناپیراسته . ساختن چرم از پوست ناپیراسته ٔ حیوانات . دباغی کردن پوست .عمل دب
چراگرلغتنامه دهخداچراگر. [ چ َ گ َ ](ص مرکب ) حیوانات چرنده را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری )(ناظم الاطباء). حیوان رهاکرده شده در چراگاه . (ناظم الاطباء). چرن
چرگرلغتنامه دهخداچرگر. [ چ َ گ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 34هزارگزی شمال باختری ابهر و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ قزوین به زنجان واقع است . کوهستان
چرگرلغتنامه دهخداچرگر. [ چ َ گ َ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرودگوی بود. (فرهنگ اسدی ). مغنی و خنیاگر باشد. (برهان ) . مغنی و خنیاگر را نامند. (جهانگیری ). مؤلف انجمن آرا نویسد: «سرو
چرمگریلغتنامه دهخداچرمگری . [ چ َ گ َ ] (حامص مرکب ) چرمسازی . کار و پیشه ٔ چرمگر. صرامی . پیراستن پوست ناپیراسته . ساختن چرم از پوست ناپیراسته ٔ حیوانات . دباغی کردن پوست .عمل دب