چرغونلغتنامه دهخداچرغون . [ چ َ ] (اِ) بمعنی چرغول است که لسان الحمل باشد. (برهان ). بمعنی چرغول است . (آنندراج ). گیاهی دوائی که بتازی «لسان الحمل » گویند و تخم آنرا بارهنگ نامن
چِرَغوگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی شب نشینی ، دور هم بودن در مهمانی شبانه همراه با گفتگو با یکدیگر
چرغوللغتنامه دهخداچرغول . [ چ َ ] (اِ) دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی «لسان الحمل » خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی «لسان الحمل » خوا
پلنتاینلغتنامه دهخداپلنتاین . [ پ ِ ل َ ی ِ ] (اِ) بارتنگ . بارهنگ . خنگ . خرگوشک . خرگوش . خرغول . خرغوله . چرغول و چرغون . جرغول . جرغوله . ریم آهنگ . ریم آهنج . مُری زبانک . زبا
زبان برهلغتنامه دهخدازبان بره . [ زَ ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که برگ آن بزبان بره شبیه است و به عربی لسان الحمل گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که اطلاق شکم باز
چاغون گونشلغتنامه دهخداچاغون گونش . [ ن َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 22 هزارگزی شمال اردبیل و 13 هزارگزی شوسه خیاواردبیل . کوهستانی ، معتدل با 155 تن سکنه آب آن ا