چرخ تیزرولغتنامه دهخداچرخ تیزرو. [ چ َ خ ِ رَ / رُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اسب تندرفتار چست و چابک باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : آبادبر آن چرخ تیزروکز نور سراپای او عجین
سبک پرلغتنامه دهخداسبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع : نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر مابسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است . ناصرخسرو.نن
تندرولغتنامه دهخداتندرو. [ ت ُرَ / رُو ] (نف مرکب ) چالاک و تیزرفتار. (آنندراج ). سریع و سریعالحرکه . تیزرفتار. (ناظم الاطباء). تندرفتار. تیزتک . تیزرفتار. تیزرو. سریعالسیر : چو
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ)مطلق اسب را گویند عموماً. (برهان ). اسب . (ناظم الاطباء). مطلق اسب بهر رنگ و زیور که باشد : یکی چرمه ای برنشسته سمندنکو گامزن باره
محلجلغتنامه دهخدامحلج . [ م ِ ل َ ] (ع اِ) تخت حلاجی . محلجة. (منتهی الارب ). تخته ای که بر روی آن پنبه دانه را از پنبه سوا میکنند. (ناظم الاطباء). || آهن یا چوب که بر آن چرخ آب
طیارهلغتنامه دهخداطیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گ