چرخش خانکbin rotationواژههای مصوب فرهنگستانبازپردازش دادههای لرزهای سهبُعدی برای ایجاد راستاهای بهخط و عمود بهخطِ جدید، متفاوت با راستاهای متناظر در دادههای اصلی
چرخشدیکشنری فارسی به انگلیسیcartwheel, circuit, circulation, gyration, pivot, rotation, round, spin, swing, swirl, turn, wheel, whirl
چرخشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] چرخش، حرکت دَوَرانی مستمربهدور محور خود، حرکت فرفرهای چیزچرخنده، دوک، موتور▼ احساس چرخش، سرگیجه، دوار، منگی ◄ ناخوشی جهتچرخش، بهطرف راست (چپ)،
سامانۀ چهارگوشهایtetragonal systemواژههای مصوب فرهنگستان[زمینشناسی] یکی از شش سامانۀ بلوری که با سه محور عمودبرهم مشخص میشود و محور قائم آن دارای چرخش چهارتایه (fourfold) است و دو محور افقی آن طول همسان دارند متـ .
حاوی سنندجیلغتنامه دهخداحاوی سنندجی . [ ی ِ س َ ن َن ْ دَ ] (اِخ ) حسینقلی خان بن امان اﷲخان . وی والی کردستان بوده ، فضل و دانش و حسب و نسب و همت و حشمت را جامع گشته در زمان فترت کردس
ویرانهلغتنامه دهخداویرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) جای خراب . ویران . خراب . خرابه . غیرمسکون : که این خان ویرانه آباد کردکه چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد. (شاهنامه ، ملحقات ص 13 بیت
چرخ زنانلغتنامه دهخداچرخ زنان . [ چ َ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) گردگردان . در حال چرخیدن . دورزنان . گردان و چرخان : کف چرخ زنان بر می می رقص کنان در دل دل خارکنان از رخ گلزار نمود ا
خارکنانلغتنامه دهخداخارکنان . [ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال خار کندن : کف چرخ زنان بر می ، می رقص کنان در دل دل خارکنان از رخ ، گلزار نمود اینک .خاقانی .