چرب بالالغتنامه دهخداچرب بالا. [ چ َ ] (ص مرکب ) کنایه از خوش قامت . (آنندراج ). خوش قدوقامت . (ناظم الاطباء). آنکه بالایش خوب بود. (شرفنامه ٔ منیری ). موزون و مطبوع قامت . (شعوری )
چربلغتنامه دهخداچرب . [ چ َ ] (ص ) آلوده به روغن و چربی . چرب شدن چیزی از روغن و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). دسم و روغنی و لزج و باچسب و صاف . (ناظم الاطباء). روغنین .
چربفرهنگ مترادف و متضاد۱. روغنآلود، روغندار، روغنی ۲. پرروغن ۳. پیهدار ۴. بهتر، مرغوبتر ۵. دلپذیر، خوشآیند، مطبوع، شیرین
چرب قامتلغتنامه دهخداچرب قامت . [ چ َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از بلندقامت و خوش قد باشد. (برهان ). چرب بالا. (آنندراج ). خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء). رجوع به چرب بالا شود.
روغنزیتون بکر مرغوبfine virgin olive oilواژههای مصوب فرهنگستانروغنزیتون بکری که میزان اسید چرب آزاد یا اولئیکاسید آن کمتر از 1/5 درصد و درجۀ ارزیابی حسی آن 5/5 یا بالاتر باشد
روغنزیتون بکر معمولیsemifine virgin olive oil, ordinary virgin olive oilواژههای مصوب فرهنگستانروغنزیتون بکری که میزان اسید چرب آزاد یا اولئیکاسید آن کمتر از 3/5 درصد و درجۀ ارزیابی حسی آن 3/3 یا بالاتر باشد
روغنزیتون بکر ممتازextra virgin olive oilواژههای مصوب فرهنگستانروغنزیتون بکری که میزان اسید چرب آزاد یا اولئیکاسید آن کمتر از یک درصد و درجۀ ارزیابی حسی آن 6/5 یا بالاتر باشد
رانلغتنامه دهخداران . (اِ) قسمتی از پای از بالای زانو تا کشال . از بیخ کمر تا زانو. (یادداشت مؤلف ). فخذ و آن جزئی از بدن انسان و دیگر حیوانات که در مابین کمر و زانو واقع شده