چربیفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیه، دنبه، شهله ۲. دهن، روغن، زیت ۳. چربه، ۴. سرشیر، قیماق ≠ گوشت ۵. ملایمت، نرمی
چربیلغتنامه دهخداچربی . [ چ َ ] (مغولی ، اِ) لغتی است مغولی که دسته ای از افراد را بدین صفت مینامیده اند. مؤلف تاریخ غازانی نویسد: «... و چربیان را صنعت آن بود که بهر وقت که ای
چربیلغتنامه دهخداچربی .[ چ َ ] (حامص ، اِ) کنایه از ملایمت و نرمی باشد. (برهان ). کنایه از لینت و نرمی و ملایمت و رفق و مدارا باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ملایمت و نرمی . (ناظم
سانتونینلغتنامه دهخداسانتونین . [ ت ُ ] (اِ) سنتونین . ماده ٔکرم کش که از درمنه گیرند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 266 شود. از جمله داروهائیست که یک خوراک آنها از ده سانتیگرم تا ده
تئوبروملغتنامه دهخداتئوبروم . [ ت ِ ءُ رُم ْ ] (فرانسوی ، اِ) تئوبروما. در کتب علمی مستعمل است . نوعی گیاه از خانواده ٔ «مالواسه » مخصوص نواحی گرم که از بسیاری از اقسام آن کاکائو گ
پرنگارلغتنامه دهخداپرنگار. [ پ ُ ن ِ ] (ص مرکب ) بسیارنقش : بهشتی بد آراسته پرنگارچو خورشید تابان بخرم بهار. فردوسی .پشیمان شد از کرد خود شهریاراز آن پنبه و جامه ٔ پرنگار. فردوسی
تتراکلرور دوکربنلغتنامه دهخداتتراکلرور دوکربن . [ ت ِ ل ُ دُ ک َ ب ُ ] (اِ) خواص فیزیکی و شیمیایی : مایعی است بی رنگ ، خنثی ،قابل اشتعال با طعمی لب گز و شیرین و سنگین تر از آب (وزن مخصوص آن
سنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو