چربولغتنامه دهخداچربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام )
چربوزلغتنامه دهخداچربوز. [ چ َ ] (اِ) ژرپوز. این کلمه در عربی بصورت «یربوع » آمده ، از آنجا بصورت ژرباسیا در اسپانیولی وارد شده و از اسپانیولی بصورت ژربواز وارد زبان فرانسه گردید
چرب و چپوللغتنامه دهخداچرب و چپول . [چ َ ب ُ چ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، چرب و چیل . چرب و چیلی . بیشتر به اطفالی گویند که غذای چرب خورده ، لب ها و اطراف دهان را به چرب
چربوزلغتنامه دهخداچربوز. [ چ َ ] (اِ) ژرپوز. این کلمه در عربی بصورت «یربوع » آمده ، از آنجا بصورت ژرباسیا در اسپانیولی وارد شده و از اسپانیولی بصورت ژربواز وارد زبان فرانسه گردید
شحملغتنامه دهخداشحم . [ ش َ ] (ع اِ) چربوی گداخته ٔ حیوان . په . پی . وزد. چربی . چربش . (یادداشت مؤلف ). پیه که به عرف ، آن را چربی گویند. (منتهی الارب ). آن قسمت سفید و سبک
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم