چرانیلغتنامه دهخداچرانی . [ چ َ ] (حامص ) حاصل مصدر یا مصدر مرخم «چرانیدن » است و بصورت ترکیب به کار رود، چون : چشم چرانی ، سورچرانی ، شکم چرانی ، گله چرانی ، علف چرانی ، خرچرانی ، غازچرانی و غیره .
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
بارانشوییrainout/ rain-outواژههای مصوب فرهنگستانزدوده شدن مواد زاید از هوا در پی بارش باران یا برف
رانگ رنگلغتنامه دهخدارانگ رنگ . [ ] (اِخ ) ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست . جای ایشان در خیمه هاست و خواسته ٔ ایشان گوسپند است و خاقان تبت از ایشان سرگزیت ستاند ببدل خراج ، و این ناحیت یک ماه راه است اندر یکماهه ، گویند بر کوههای وی معدن زر است
رانۀ گرانیسنجgravimeter drift, gravity-meter drift, drift of gravimeterواژههای مصوب فرهنگستانتغییر تدریجی و ناخواسته در مقدار مرجعی که براساس آن اندازهگیری گرانی انجام میشود
چرانیدهلغتنامه دهخداچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) چرانده . چرانده شده . بچرا برده شده . || علف و گیاهی که ستوران آنرا چریده اند. || (نف ) چراننده و شبان . (ناظم الاطباء). رجوع به چرانده شود.
چرانیدنلغتنامه دهخداچرانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) شبانی و چوپانی کردن . علف در علفزار بحیوانات خورانیدن . (ناظم الاطباء). چراندن . (فرهنگ نظام ). چراندن حیوانات علف خوار در مرتع یا بیابان . ستوران و چارپایان چرائی را در چراگاه چرا دادن . چارپایان علف خوار را به چرا بردن و آنها را در مرتع به چرا واد
خوک چرانیلغتنامه دهخداخوک چرانی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل خوک چران . حالت خوک چرانی . عمل چرانیدن خوک .
چرانیدهلغتنامه دهخداچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) چرانده . چرانده شده . بچرا برده شده . || علف و گیاهی که ستوران آنرا چریده اند. || (نف ) چراننده و شبان . (ناظم الاطباء). رجوع به چرانده شود.
چرانیدنلغتنامه دهخداچرانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) شبانی و چوپانی کردن . علف در علفزار بحیوانات خورانیدن . (ناظم الاطباء). چراندن . (فرهنگ نظام ). چراندن حیوانات علف خوار در مرتع یا بیابان . ستوران و چارپایان چرائی را در چراگاه چرا دادن . چارپایان علف خوار را به چرا بردن و آنها را در مرتع به چرا واد
خوک چرانیلغتنامه دهخداخوک چرانی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل خوک چران . حالت خوک چرانی . عمل چرانیدن خوک .
چشم چرانیلغتنامه دهخداچشم چرانی . [ چ َ / چ ِ چ َ ] (حامص مرکب ) خیره چشمی و هرزه نگاهی . (آنندراج ). نگاه التذاذ بروی خوب کردن . (فرهنگ نظام ). نظربازی .
سورچرانیلغتنامه دهخداسورچرانی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) سور خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل سورچران . کار سورچران . || مفت خوری . (فرهنگ فارسی معین ).
شترچرانیلغتنامه دهخداشترچرانی . [ ش ُ ت ُ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شترچران . نگهبانی شتر. اشترچرانی . ساربانی . شتربانی . رجوع به اشترچرانی شود.