چراغیللغتنامه دهخداچراغیل . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اسکو شهرستان تبریز که در 21هزارگزی جنوب اسکو و 14هزارگزی شوسه ٔ تبریز، دهخوارقان واقع شده . جلگه و معتدل است و 520 تن سکن
رغللغتنامه دهخدارغل . [ رَ ] (ع اِ) آگندگی و پری خوشه از دانه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رغللغتنامه دهخدارغل . [ رَ ] (ع مص ) مکیدن شیر مادر و یا خاص است به مکیدن بزغاله شیر مادر را بی آنکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از منتهی الارب ). شیر خوردن بزغاله . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
رغللغتنامه دهخدارغل . [ رُ ] (ع اِ) نوعی از علف شور و سلمه . ج ، ارغال .(ناظم الاطباء). نوعی از علف شور یا آن سرمق است که معرب سلمه باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرم . سرمق . (السامی فی الاسامی ). سلمه . گیاهی است . (دهار).